Web Analytics Made Easy - Statcounter

آفتاب‌‌نیوز :

«جنوب تهران در محاصره افغانستانی‌ها»، «۷۵ درصد زایمان‌های تهران و حاشیه تهران مربوط به زنان افغانستانی است»، «۸۰ درصد مدارس کشور به‌خاطر حضور اتباع افغان دو شیفته شده‌اند»؛ این‌ها فقط چند نمونه انگشت‌شمار از گزاره‌هایی هستند که این روز‌ها راجع به افغانستانی‌ها در رسانه‌ها تیتر شده‌اند. این رسانه‌ها گرچه انگشت‌شمار هستند، اما کار خود را به خوبی پیش می‌برند و، چون اغراق را چاشنی کار می‌کنند، دامنه تأثیرگذاری‌شان بسیار بالاست.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

جالب آنکه عمده این ادعا‌ها هم از صحت‌سنجی‌ها سربلند بیرون نمی‌آیند! در هر حال آنچه بیش از همه به چشم می‌آید، شکل‌گرفتن جریانی است که مهاجران را به سوژه هراس‌افکنی تبدیل کرده است. جریانی که گویی رسالت خود را دیگری‌سازی و مهاجرستیزی تعریف کرده است. واقعیت آن است که چندان هم مهم نیست که چقدر این تیتر‌ها واقعیت دارند. آنچه مهم است، ریشه‌های شکل‌گیری این جریان است. نگاهی به محتوا‌های مرتبط با شبکه‌های اجتماعی نیز نشان می‌دهد که مهاجرستیزی و دیگری‌سازی، عمدتا براساس ادعا‌ها ومحتوا‌هایی که بعضا حتی امکان درست سنجی هم ندارند، رو به افزایش است.

با این حال خطاست اگر بخواهیم چنین موجی را صرفا به یک جریان‌سازی تقلیل دهیم. نباید فراموش کرد که این جریان‌ها مخاطب‌ها، متقاضیان و ذهن‌های آماده‌ای را پیش‌روی خود می‌بینند که تشنه چنین تیتر‌هایی هستند. در حقیقت جامعه ایران نگرانی‌هایی درباره روند روبه‌رشد مهاجرت‌های بی‌قاعده مهاجران افغانستانی دارد و در شرایطی که می‌بیند حاکمیت اجرائی، سیاست مشخص و شفافی در قبال مهاجران ندارد، نگرانی او دوچندان می‌شود. از سویی دیگر همین مخاطب می‌داند که با دولتی مواجه است که با تعداد زیادی مسئله و بحران مواجه است؛ بنابراین سؤالی که مطرح می‌شود این است که با تداوم وضع فعلی چه آینده‌ای در انتظار جامعه ایرانی و مهاجران است؟

گسل نوظهور

در دهه‌های گذشته صاحب‌نظران علوم اجتماعی و علوم سیاسی درباره خطر فعال‌شدن شکاف‌های اجتماعی متعددی هشدار داده‌اند. عمده این هشدار‌ها البته به گوش کسی نرسید و اکنون کم و بیش شاهد بروز و ظهور برخی از آن‌ها هستیم؛ اما حالا می‌توان صحبت از شکاف جدیدی کرد که گرچه دهه‌هاست زمینه‌های آن در ایران وجود داشته است، اما اکنون خطر فعال‌شدنش بیش از پیش حس می‌شود. این شکاف یا گسل جدید را می‌توان «شکاف ایرانی-افغانستانی» نام نهاد.

این گسل حول گفتمانی مهاجرستیز یا به عبارت دیگر افغانستانی‌ستیز شکل گرفته است؛ گفتمانی که مجموعه‌ای از ادعا‌هایی کلیشه‌ای دارد: «مهاجران افغانستانی عامل جرم و جنایت‌اند»، «مهاجران افغانستانی مشاغل را از ایرانیان دزدیده‌اند»، «مهاجران افغانستانی حق و سهم ایرانیان را خورده‌اند» و چندین و چند گزاره کلیشه‌ای دیگر. این کلیشه‌ها همواره در اذهان بخشی از جامعه ایرانی حضور داشته است، اما به نظر می‌رسد اکنون بیشتر از همیشه رواج یافته و البته برخی رسانه‌ها هم در ترویج آن نقش قابل توجهی ایفا کرده‌اند.

اما سؤال مهم این است که چرا اکنون التهابات حول این موضوع تشدید شده است؟ همچنین باید یادآور شد که ایرانیان و مهاجران افغانستانی دهه‌هاست که زیست مسالمت‌آمیزی در کنار یکدیگر داشته‌اند و همین مسئله بر ابهامات چرایی شکل‌گیری چنین جریانی می‌افزاید. در ادامه نگارنده تلاش می‌کند پاسخ‌هایی برای این پرسش مهم ارائه دهد.

آشفتگی سیاست‌ها

مرور سیاست‌های دولت‌ها در قبال مهاجران نشان می‌دهد که دولت در چهار دهه گذشته طیفی از سیاست‌های مختلف را در دستور کار داشته است؛ از سیاست در‌های باز تا سیاست بازگشت و ساماندهی. بررسی این سیاست‌ها نیز نشان می‌دهد که اکثریت آن‌ها حالت «در عمل انجام‌شده قرارگرفتن» داشته‌اند سیاستی نبوده‌اند که از پیش اندیشیده و اتخاذ شده باشد. اکثرشان واکنشی بوده‌اند.
 
عدم تداوم و انقطاع سیاست‌ها نیز نشان از آن دارد که از سویی موضع دولت در قبال مهاجران در یک خط برنامه‌ریزی نیست و از سویی دیگر نیز این سیاست‌ها چندان موفق از آب درنیامده‌اند و در نهایت آنچه در عمل به جا مانده، تعلیق وضعیت مهاجران است. نمود این آشفتگی را به‌خصوص در ارتباط با مسئله تحصیل کودکان مهاجر می‌توان ملاحظه کرد. از سویی بر اساس فرمان ۱۳۹۴ رهبری، قرار بر آن بود که هیچ دانش‌آموز مهاجری، فارغ از وضعیت اقامتی از تحصیل باز نماند و از سوی دیگر هرساله و در فصل ثبت‌نام، شاهد دشوارشدن فرایند‌ها برای ثبت‌نام هستیم.

در سال تحصیلی جاری نیز با بخش‌نامه وزارت آموزش و پرورش مبنی بر اجباری‌شدن دریافت شهریه از کودکان غیرایرانی عملا وضع به پیش از فرمان رهبری بازگشت. این مسئله در ارتباط با کل سیاست‌های ادغام مهاجران نیز صدق می‌کند. نمود دیگر این مسئله، کشاکش بر سر اعطای تابعیت به فرزندان حاصل از ازدواج مادران ایرانی است. پس از تلاش‌های فراوان فعالان مدنی و حقوقی برای تصویب قانون، اجرای آن در عمل بسیار دشوار پیش رفته است، بخشی از مخاطبان هنوز تعیین تکلیف نشده‌اند و حتی چندین و چند تلاش برای متوقف‌کردن آن از سوی نمایندگان مجلس و دستگاه‌های مختلف صورت گرفته است.

بر این اساس می‌توان ادعا کرد که فقدان سیاست مهاجرتی مشخص و بی‌میلی به ادغام‌کردن مهاجران در جامعه ایران سبب شده است مهاجران در وضعیت حاشیه‌ای تثبیت شوند. این در حالی است که بخشی از مهاجران، یعنی نسل‌های دوم و سوم و اکنون نسل چهارم، به‌صورت طبیعی و فارغ از سیاست‌های رسمی، خود را ایرانی می‌دانند و حتی تصوری از افغانستان نداشته و پیوندی با آن ندارند.

به‌طور متقابل نیز بخش قابل توجهی از جامعه ایرانی نیز با بخش زیادی از این مهاجران نسل دوم، سوم و چهارم پیوند خورده‌اند و به آن‌ها به چشم ایرانی می‌نگرند. با این حال سد‌های قانونی ناشی از بی‌میلی سیاست‌گذاران و همگام با آن تلاش جریان‌های مهاجرستیز، امکان ادغام کامل را حتی از این گروه از مهاجران نیز سلب کرده و بر حاشیه‌ای باقی‌ماندن آن‌ها پافشاری کرده‌اند.

اما شاید بازار کار و وضعیت اشتغال مهاجران برجسته‌ترین موضوع مهاجران در ایران است. تقاضا برای نیروی کار افغانستانی، عامل و نیروی اصلی جاذبه برای پایدارماندن جریان ورود افغانستانی‌ها به ایران است. شرایط سیاسی و امنیتی کشور افغانستان عامل تسریع‌کننده بوده است، اما عامل اصلی مهاجرت‌ها به ایران در دو دهه اخیر و حتی پس از استقرار مجدد طالبان، همواره کشش بازار کار ایران در قبال کارگران افغانستان بوده است.

مهاجران به‌صورت گسترده به‌ویژه در مشاغل نیازمند مهارت پایین و البته سخت مشغول به کار هستند. این وضعیت دهه‌هاست که تداوم داشته، بااین‌حال دولت تدبیر مشخصی برای سامان‌دادن اشتغال مهاجران نداشته است. از سویی کارفرمایان مشتاق به بکارگیری کارگران افغانستانی هستند و از سوی دیگر دولت نیز هیچ اراده‌ای برای ضابطه‌مندکردن اشتغال آن‌ها نداشته است.

در حقیقت ضابطه‌مندنشدن حضور نیروی کار مهاجر باعث ارزان‌تر و جذاب‌تربودن او برای کارفرمایان ایرانی است و ما در اینجا یک تعادل نیرو‌ها را شاهد هستیم؛ هم دولت از بار ساماندهی رهاست و هم کارفرما از بار مسئولیت در قبال کارگران زیر دستش. این وضعیت موجب شده است رفته‌رفته تصور ربودن مشاغل ایرانیان توسط مهاجران در اذهان بسیاری شکل بگیرد.

در نهایت از آنچه در این بخش شرح داده شد، می‌توان نتیجه گرفت که اتفاقا روش برخی در دولت‌ها، خواسته یا ناخواسته، در شکل‌گیری شکاف ایرانی-افغانی تأثیرگذار بوده است. بی‌میلی به ادغام و سیاست در تعلیق نگه‌داشتن مهاجران، موجب شده است بخشی از مردم ناراضی از وضعیت موجود -و البته متأثر از فضای موجود- انگشت اتهام را به سمت خود مهاجران نشانه روند. به بیان دیگر سیاست‌های رسمی، نتیجه‌ای جز تعمیق شکاف، دیگری‌سازی و حاشیه‌ای‌ماندن مهاجران نداشته و زمینه را برای جولان جریان‌های مهاجرستیز به‌خوبی فراهم کرده است.

منبع: شرق

منبع: آفتاب

کلیدواژه: مهاجران افغان تهران مهاجران افغانستانی افغانستانی ها جامعه ایران سیاست ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت aftabnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «آفتاب» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۷۳۶۵۰۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

رسانه عبری: نتانیاهو در محاصره ۳ میدان مین است

یک رسانه عبری زبان اعلام کرد نتانیاهو دیگر نمی‌تواند تصمیم گیری در مورد مسایل پیش روی خود را به تعویق انداخته و برای ادامه بقای سیاسی خود وقت بخرد. - اخبار بین الملل -

به گزارش گروه عبری خبرگزاری تسنیم، امیر بار شالوم در یادداشتی که در شماره امروز زیمان اسرائیل منتشر شد، اعلام کرد امروز السنوار هم همانند جامعه اسرائیل می‌داند که مانورهای نتانیاهو با توافق مبادله اسرا صرفا برای بقای سیاسی خویش است.

او در این زمینه نوشت: قدرت ضعیف شاید این توصیفی باشد که می‌توان برای شرایط فعلی یحی السنوار بکار گرفت، انتشار تصاویر ویدیویی از دو ربوده شده که خواستار انجام توافق مبادله هستند، جنگ روانی کاملا آشکار و مشخصی است اما با این حال این پرسش همچنان مطرح است که چرا اکنون و چرا با این ضرب آهنگ مطرح شد؟

السنوار هم همانند اسرائیلی‌ها می‌داند که نخست وزیر بنیامین نتانیاهو از مانور بر سر توافق برای ادامه بقای سیاسی خود و کابینه‌اش استفاده می‌کند، به بیانی واضح تر او در میدان مین سیاسی قرار دارد و هر لحظه دامنه فعالیتش کاسته می‌شود.

 میدان مین اول: توافق مبادله اسرا 

حماس با قساوت شدیدی جامعه اسرائیل را مورد خطاب قرار داده است و صدایش فراتر از رهبران اسرائیل است، زیرا امروز تمام تمرکز بر روی سر نتانیاهو است، همه به نتانیاهو برای پذیرش توافق مبادله اسرا فشار می‌آورند و فقط بلوک راستگرای کابینه یعنی بتسلئیل سموتریچ و ایتمار بن گویر در نقطه مقابل آن قرار دارند، آنها پایان هفته گذشته با تمام زحمت تلاش کردند تا به نتانیاهو گوشزد کنند تا بین توافق مبادله اسرا و ادامه بقای کابینه یکی را انتخاب کند.

السنوار از ابزاری استفاده می‌کند که به آن تسلط کافی دارد، همان ابزاری که اسماعیل هنیه سلف او در نوار غزه هم در زمان خود از این حربه استفاده کرده بود، پیام‌های ویدیویی مربوط به شالیط فشارهای مردمی‌شدیدی را برای آزادی وی به راه انداخت، خود السنوار هم آزادی خود را در سال 2011 مدیون همین حربه و توافق مبادله اسرا است.

میدان مین دوم: انجام عملیات در رفح

بار دیگر خطی مرزی در کابینه کشیده شده است که در یک طرف آن سموتریچ و بن گویر قرار دارند و در سوی دیگر آن بقیه وزرای کابینه و اعضای نهادهای امنیتی حضور دارند، ارتش اسرائیل، شاباک و موساد هم به نفع انجام توافق و تاخیر عملیات در رفح فشار وارد می‌آورد.

هرتسی هالیوی رئیس ستاد ارتش اعلام کرد، ارتش اسرائیل می‌داند چگونه عملا با هر تصمیمی از سوی بخش سیاسی تعامل کند، اما در کابینه جنگ پیامی که برای نخست وزیر ارسال شد کاملا شفاف و مشخص بود، اکنون در به توافق برسید و بقیه مسایل می‌توانند منتظر بمانند، این در حالی است که آرییه درعی رهبر شاص هم که می‌تواند مهم‌‌ترین نظر را در کابینه داشته باشد نیز این رویکرد را تایید می‌کند.

آمریکایی‌ها فشارهای خود را برای جلوگیری از انجام عملیات در رفح افزایش دادند.

به اندازه‌ای که همه از آن آگاهی دارند، واشنگتن به دنبال کسب سلسله موفقیت‌‌هایی است که پیش نیاز تحقق هر یک از آنها تحقق امر دیگری است.

به بیانی دیگر اگر توافق آزادی گروگان‌ها به انجام برسد، این کار منجر به آتش بس در غزه خواهد شد و آتش بس در غزه زمینه را برای امضای توافق آتش بس توسط حزب الله فراهم خواهد کرد و باعث می‌شود تا آرایش استقرار نیروهای این گروه هم دستخوش تغییر شود در حالیکه در مرحله آخر سازش با ریاض قرار دارد.

میدان مین سوم: روز بعد از پایان جنگ

به رغم شدت درگیری‌های و به رغم تبدیل شدن شمال نوار غزه به منطقه‌ای مناسب برای عملیات نظامی و سیاسی اسرائیل اما در تمامی گفتگوها و مناقشات اخیر در کابینه اشاره‌ای به روز بعد از پایان جنگ نشده است، نهادهای نظامی و منیتی به طور مستمر این مسئله را بررسی می‌کنند و تلاش دارند که از نقطه‌ای باید این روند صورت بگیرد اما نخست وزیر تا به حال جلسه‌ای برای این امر تشکیل نداده است.

به بیانی دیگر بعد از گذشت بیش از شش ماه از جنگ، کابینه اسرائیل هنوز هدف سیاسی این جنگ را اعلام نکرده است.

نویسنده این نوشتار در پایان آورده است: در سایه این روند، راه به سوی تشکیل کابینه موقت نظامی چندان طولانی نیست، حتی در جنگ اول لبنان برنامه در سال 1985 آن بود که برای مدت زمان کوتی در جنوب لیطانی مستقر باشیم تا بتوانیم ازنیروهای متحد خود حمایت کنیم اما در پایان چه شد، به هر شکل همه از این امر اطلاع دارند.

تخریب فنس‌های اطراف اقامتگاه نتانیاهونتانیاهو از صدور حکم بازداشتش وحشت‌زده استشنبه اعتراض؛ هزاران صهیونیست خواهان برکناری نتانیاهو شدندوضعیت نتانیاهو 200 روز بعد از طوفان

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • شناسایی خانواده شهید نسیم افغانی + فیلم
  • آخرین وضعیت محموله ترانزیتی افغانستانی در گمرک
  • رسانه عبری: نتانیاهو در محاصره ۳ میدان مین است
  • دانشجوی دانشگاه سوربن: پلیس ما را محاصره کرد و کتک زد
  • در شورای سیاست‌گذاری کنگره ۱۲ هزار شهید استان تهران چه گذشت؟
  • تمام اتفاقات منطقه بی ارتباط با خلیج فارس نیست
  • قرارداد رهن و اجاره برای افغانستانی‌ها در این استان سفت و سخت می‌شود
  • ببینید | ظهور شتر مرغ نادر در عربستان پس از یک قرن
  • تصاویری تلخ از تصادف مرگبار اتوبوس ایرانی‌ در خاک ارمنستان
  • راه حل مسائل فرهنگی بازگشت به سیاست و سیاستگذاری